من عصاره سایه خدنگی بیمارم

نصیبه ام کبودی

انگاره تمام آزردگیها

سرشاراز چکاچک ابلیس وخدا

زاده ازتلاقی دوروح آواره

هزاره آدمی به نو بررسیده

فرزند آرزوی شیطانم.

کویرهم مرابه فریاد نمی نشیند.

نظرات 5 + ارسال نظر
آرش شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 19:26 http://shine.blogsky.com

سلام!
وبلاگت خیلی قشنگه، دستنوشته هات از اون هم قشنگتر!

دست در میان تاریکی می بریم
و بر این جاده ها که هنوز
تشنهء گستاخی اند
راه هر روزه ایی ست
که با پاهایمان آشناست
با فریاد ها و
با آرزوهایمان.
*********************************
موفق باشی! پیشم بیا، خیلی خوشحال میشم!

آرش شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 19:32 http://shine.blogsky.com

سلام!
وبلاگت خیلی قشنگه، دستنوشته هات از اون هم قشنگتر!

دست در میان تاریکی می بریم
و بر این جاده ها که هنوز
تشنهء گستاخی اند
راه هر روزه ایی ست
که با پاهایمان آشناست
با فریاد ها و
با آرزوهایمان.
*********************************
موفق باشی! پیشم بیا، خیلی خوشحال میشم!

[ بدون نام ] شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 21:33

خیال تشنه یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 23:34 http://khialeteshne.blogspot.com

همنفس با آوای روح من ای مشترک جان می درخشی بر صفحه سیاه این روزگار
شاد باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:21

khobi kare to in ast ke ke yek dide amigh nesbat be zendegi va marg dare, va az hajviat va harfhaye dahan porkon miperhize.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد