(          )

صبح که از خواب پا میشم میشاشم تو ذهنم

((ای عشق همه بهانه از توست ))

هزارویک شب سهراب هم که باشی

مهرگیات نخواهم شد.

آی!

یکی به دادم برسه

دارم ملافه ذهنمو خیس میکنم.

چقدر بلند می افتم

استغفرواستفراغ.

اغم گرفته

ومرگ هنوز گوشاش سرخ نشده.

دارم زندگی رو تونفسهام چرت میزنم

بسه دیگه چرت وپرت!

پرت نشی نفله!

دل تودلم نیست

هرچی هست تواین دل هرزه گردمه!

عبورازبالاسر خدا که ممنوع نیست؟!

آخه من دیگه اون بچه چهارسال پیش نیستم

حالا دیگه چهل سالمه!!!

کی گفته که شاش و شیشه هردو از یه خونواده اند وازاهالی توازن شیشلیک.

شیشدرتونبندن بدبخت!

انزجارخودش چهار تا در داره

به زجرکشیدنش نمی ارزه.

خبردار وایستا بینم بچه!

می خوام بشاشم.

آی!

تراوشات ذهنم.

توچهار سوق انتظار هم که بشاشی

برات نون نمیشه.

پس راحت باش

بشاش توذهنت

((ای عشق همه بهانه از توست))

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:35 http://www.nard.persianblog.com

[ بدون نام ] یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:35

zabane eterazet inja shaerane nist ema tazast

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد