-
واما بعد.....
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:55
آدرس وبلاگ جدید http://para2ox.blogsky.com
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 20:58
دستها نوشته بودی :با دستهایش خفه اش کرد.حالا می خواهی دستهایش را پاک کنی ویک جوری آلت قتاله را مخفی اش کنی ،اما نمی دانی به جای واژه دستهایش چه بنویسی که نه کسی به وجود این جنایت پی ببرد ونه دستهای او به گناه آلوده شود.مانده ای... پاکت سیگار را بر می داری ،یک نخ برای خودت روشن می کنی ویک نخ هم برای او. دارد با اضطراب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 تیرماه سال 1384 12:12
سلام دوستان شرمنده ازاینکه باز هم دیر به روز شدم اما قول می دهم که بعد از این حداقل هر هفته یک بار به روز شوم وحالا مثنویی را می خواهم بنویسم البته با ید از خانم ها معذرت خواهی کنم اگر چه قصد هیچگونه اسائه ادبی را نداشته ام وتنها حسی بوده است که مکتوب شده.. هنوز هم پیرهنش بوی زن می داد هنوز هم بوی خوش لجن می داد به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 خردادماه سال 1384 20:49
درود.. امروز شمارا میهمان شعری از خانم ناهید ایزدی می نمایم .شعری که هربار میخوانمش حسی شبیه خاصیت بودن را در من بر می انگیزد که از باز گفتنش الکنم...بگذریم واما خود شعر... میچرخ. میچرخ.. میچرخ... سگ مست! جفت نعش گر گرفته ام را به دندان حقارت می کشی که چه!؟ دلشوره های کابوس نخستینم... من که گاومیش تو لنگ لنگان را با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 22:28
امروز می خواهم دو غزل زیبا که سرشار از حس نوستالوژیک وصداقت هست را از خانم مهرنوش طاهرخانی برایتان بنویسم. امیدوارم که لذت ببرید. تورفته ای که چنین بی گناه می ترسم زتازیانه ابر سیاه می ترسم دوباره بوی کدامین افول می آید که ازسیاهی بیرحم چاه می ترسم چقدرساده به سیمان وسرب دل بستیم من ازنتیجه این اشتباه می ترسم مرا به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 13:42
(شعر در من مثل خاصیت شعر است مثل خاصیت سیب که شبیه سیب نیست) قطعه ای بود ازمقدمه دوست عزیزم آقای جهانبخش افشار برمجموعه شعرش با نام ( دف ماه برانگشت ابر ) واین هم شعری از مجموعه یاد شده که توسط انتشارات مگستان به چاپ رسیده است. ـ (اسم کیا یحیی بود؟ ـ اسم مرده ها پسر.) زمین ترک میخورد وترک می کرد چراغدان هوا ـ هوس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1384 21:39
سلام..شرمنده از اینکه در این مدت نتوانستم به روز شوم.گرفتار همان اتفاقهای افتد ودانی بودم...با این وجود خوبیش این است که الان در خدمت دوستان نازنینی هستم که برای من هم همین مهمترین اصل است.آمدم گرچه چیزی در چنته ندارم ازخود.. سوغاتی سال جدید را برایتان شعری گیرا از آقای عمید صادقی نسب دارم برای من وبرای ادامه زندگی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 13:56
دوستان سال ۸۳ باتمام تلخیهاوشیرینیهایش دارد بار سفر رامیبندد گرچه تلخیهایش دریادها خواهدماند.بگذاربماند!بااین وجود امیدوارم که سال ۸۴ سال پرباری( ازنوع شیرینش )برایتان باشد. سال نوع مبارک
-
برای دلهای سترون
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 13:45
(ساحره) قفل بر دلم نزن ساحره طعم تلخ حجله های باکره. شب طلسم های عشقهای پاپتی قفل بردلم نزن ساحره. سیب های باغ تو هنوز نورس است بوسه چینی از لبان تو گس است مادیان چشم سرخ دشت ابتذال ای نهایت زوال نفرت تمام ــ حسرت کدام، بگوکدام شب تو را به کوچه های شب کشاند. آن کرشمه های نازکانه ات چه شد. غرق خسته گی! لبانت ازهزار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اسفندماه سال 1383 18:52
من عصاره سایه خدنگی بیمارم نصیبه ام کبودی انگاره تمام آزردگیها سرشاراز چکاچک ابلیس وخدا زاده ازتلاقی دوروح آواره هزاره آدمی به نو بررسیده فرزند آرزوی شیطانم. کویرهم مرابه فریاد نمی نشیند.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 18:20
حجامت حجم درگلوگاه عصب کفالت کفل راه را بر ذهن اسب می شود ومهنای درد درهنوز آمدن برانتباه تباه می شود تب آه می شود آه می شود. ومن تنها در منتها می مانم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 13:05
بوی شراب بیهق می پیچدازلبانت. ماهی می خندد به روی ماهت. موج گر می گیرد ازالتهابت. اسطوره ایست عریان آن تن پوش سیاهت. یکی می زند بر در(تق.تق) بوی شراب بیهق. مرغی می خواند(حق.حق) بوی شراب بیهق. یاهو.یاهو می کنه چشمات جادو آهو.آهو این حسهای وحشی مال کجاست بانو.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 12:59
( ) صبح که از خواب پا میشم میشاشم تو ذهنم ((ای عشق همه بهانه از توست )) هزارویک شب سهراب هم که باشی مهرگیات نخواهم شد. آی! یکی به دادم برسه دارم ملافه ذهنمو خیس میکنم. چقدر بلند می افتم استغفرواستفراغ. اغم گرفته ومرگ هنوز گوشاش سرخ نشده. دارم زندگی رو تونفسهام چرت میزنم بسه دیگه چرت وپرت! پرت نشی نفله! دل تودلم نیست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 12:54
صحنه اول(دوتادل تنهاکه می خوان باهم حرف بزنن _بالا سرشون دوتاچوبه دار_عمق صحنه دوتاگلدون که گلاش یکی بی رنگ ویکی دیگه سیاه_یه پرده سفید هم جلوی سن برای اینکه تماشاگرا نتونن محتویات دلارو ببینن.سبک نمایش هم یه جورایی ابزورد دل اول- یه جورایی میگماکارمامسخره نیست که هرروزپامی شیم میایم اینجاوبه تنهایی هامون فکرمیکنیم دل...