(شعر در من مثل خاصیت شعر است مثل خاصیت سیب که شبیه سیب نیست)قطعه ای بود ازمقدمه دوست عزیزم آقای جهانبخش افشار برمجموعه شعرش با نام(دف ماه برانگشت ابر) واین هم شعری از مجموعه یاد شده که توسط انتشارات مگستان به چاپ رسیده است.
ـ (اسم کیا یحیی بود؟
ـ اسم مرده ها پسر.)
زمین ترک میخورد
وترک می کرد چراغدان هوا ـ
هوس فروزش را.
باد ازکنار درختان سنجدوسیم های برق ـ
درز لای شیشه را هو می کشید.
ودخترکان شرم
به خویش فرو اندر سوختند
کسی عنبر می سوزد.
((ـ بویحیی .بویحیی!
منم ببر.))
سروشیان قدیس.
باکفی کافورینه وجرعه ای شراب
پرده از دیدگان پسر چه های هیز نابالغ بر می دارند.
وعالم به خوفی کدر مات می شود.
کسی شیشه ی گلاب می چرخاند
ـ ((نه پسر .کاکلت سیاست هنو)).
هی! چنگ بد آهنگ زندگی!
خسته ام
چوبه ی دست بی کف موسام.
تکه تخته ی بی نوحم.
اه!
چقدر بی روحم.
(ـ کاکلم سیاس که سیاس.
دلم خونه بو یحیی.
دلم خونه بویحیی.*
*بویحیی کنیه عزرائیل است.
سلام
اقا وبلاگ جالبی داری حال کردم با مطالب باحال
به ما هم یک سری بزن و اگه مایل به تبادل لینک بودی حتما بگو....
موفق باشی
سلام دوباره
من لینک شما رو در وب گذاشتم
Salaam, merci ke berouz shodi. Jaaleb boud va yek no negaah-e jadid ke baraayam naashenaakhte ast
Sabz baashi
Yasseman
سلام رسول عزیز
خسته نباشد هم شاعر و هم تو که لطف کردی این شعر را اینجا گذاشتی. شعر خوبی بود و حکایت از حال خراب هر دو جنس داشت.
بایدار باشی. بیشتر بنویس