سلام دوستان شرمنده ازاینکه باز هم دیر به روز شدم اما قول می دهم که بعد از این حداقل هر هفته یک بار به روز شوم وحالا  مثنویی را می خواهم بنویسم البته با ید از خانم ها معذرت خواهی کنم اگر چه قصد هیچگونه اسائه ادبی را نداشته ام وتنها حسی بوده است که مکتوب شده..

هنوز هم پیرهنش بوی زن می داد           
هنوز هم بوی خوش لجن می داد

به فکر قصه مجنون :نکته ای کم داشت      
هنوز آخر قصه سوال مبهم داشت

به فکر اینکه اگر جای مجنون بود              
در آخر قصه ردپایی ازخون بود؟

که مرد باید پری قصه را می کشت؟            
 ویا به سبک مدرنیسم خود را....

هنوز ازگذر بی تکیه گاه می ترسد
هنوز از من. از تو. از گناه می ترسد

زنی که پیرهنش بوی  مرد می گیرد         
خدای خواهش تن بی قبیله می میرد